پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴

سیاسی

بحرین؛ قربانی ناتوانی پهلوی در حفظ تمامیت ارضی

بحرین؛ قربانی ناتوانی پهلوی در حفظ تمامیت ارضی
خبر یزد - بحرین که برای قرن‌ها بخشی از خاک ایران به شمار می‌رفت، در ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ و تحت فشار‌های خارجی، از ایران جدا شد؛ جدایی که پیامد‌های گسترده‌ای برای کشور به دنبال داشت.
  بزرگنمايي:

خبر یزد - بحرین که برای قرن‌ها بخشی از خاک ایران به شمار می‌رفت، در 23 مرداد 1350 و تحت فشار‌های خارجی، از ایران جدا شد؛ جدایی که پیامد‌های گسترده‌ای برای کشور به دنبال داشت.

خبر یزد


به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ در 23 مرداد ماه 1350، حاکمان بحرین با صدور بیانیه‌ای رسمی، حاکمیت تاریخی ایران بر بحرین را کنار گذاشتند و استقلال بحرین را که پیش از این به عنوان استان چهاردهم ایران خوانده می‌شد، اعلام کردند. بدین ترتیب عملاً این جزیره راهبردی از خاک ایران جدا شد.
این موضوع نه تنها یک شکست بزرگ در حفظ تمامیت ارضی کشور بود، بلکه نشان دهنده ضعف عمیق حکومت پهلوی در سیاست خارجی و عدم درک اهمیت ژئوپلیتیک بحرین بود.
بحرین برای قرن‌ها بخشی از قلمرو ایران بود. از دوران پیش از اسلام تا دوره صفویه و سپس در دوران افشاریه و قاجاریه، این جزیره تحت حاکمیت ایران اداره می‌شد.
در سال 1817 میلادی شیخ بحرین در نامه‌ای به فتحعلی شاه گفته بود که آن‌ها پادشاه ایران را سلطان خود می‌دانند. فرمان حکومت در بحرین نیز از سوی شاه ایران برای حاکم آنجا صادر می‌شد و حتی سکه بحرین نیز در تمام مدت به نام فتحعلی شاه ضرب می‌شد و مالیات آن به خزانه فارس می‌رسید؛ بنابراین حتی در دوران قاجار، هرچند نفوذ انگلیس در خلیج فارس افزایش یافت، اما ایران هیچ گاه به صورت رسمی از ادعای حاکمیت خود بر بحرین دست نکشید.
حاکمیت ایران بر بحرین از زمان ناصرالدین شاه و با دخالت انگلیس دچار تزلزل شد. هرچند محمد بن خلیفه حاکم وقت بحرین در سال 1860 در نامه‌ای به ناصرالدین شاه قاجار، خود و برادرش و همه آل‌خلیفه و نیز تمام اهالی بحرین را تابع ایران معرفی کرد، اما در سال 1861 با امضای پیمانی با کمپانی هند شرقی انگلیس با موضوع مسائل امنیتی و تجارت برده در خلیج فارس، زمینه ساز نفوذ انگلیس در بحرین شد.
هرچند او تا مدت‌ها تلاش کرد زیر بار نفوذ انگلیسی‌ها نرود و در این زمینه حتی از دربار ایران تقاضای کمک کرد، اما درنهایت ضعف حکومت قاجار در مواجهه با انگلیس موجب شد او به امضای قراردادی تن دهد که بحرین را کاملا زیر نظر انگلیسی‌ها قرار می‌داد و بعدا در سال 1868 جانشین او"عیسی بن علی" طی عهدنامه‌ای، رسماً پذیرفت که بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد.
این امر هرچند به معنای واگذاری رسمی حاکمیت نبود، اما مورد اعتراض حکومت قاجار گرفت. دولت انگلستان نیز که از ضعف حکومت قاجار آگاه بود، در پاسخ به این اعتراض اعلام کرد هدف از امضای پیمان یاد شده، برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایران خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد کرد!
پرونده بحرین همچنان روی میز بود. تا اینکه نزدیک به یک قرن بعد از این عهدنامه، سرانجام محمدرضا پهلوی تحت فشار انگلستان، در سفری به هند در چهاردهم دی ماه 1347 در دهلی نو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با اعمال زور بحرین را تصاحب کند. او گفت که اگر اهالی بحرین نمی‌خواهند به کشور من ملحق شوند ایران ادعای ارضی خود را در مورد این مجمع‌الجزایر پس می‌گیرد و خواسته اهالی بحرین را اگر از نظر بین‌المللی مورد قبول قرار بگیرد، می‌پذیرد.
این اظهار نظر، آغاز فرایندی بود که در نهایت به جدا شدن بحرین از خاک ایران در سال 1350 ختم شد.
شاه به این بهانه که بحرین دیگر برای کشور مزیت اقتصادی ندارد و از اهمیت استراتژیک نیز برخوردار نیست، حاضر به پذیرش جدایی آن از خاک ایران شد. او حتی بدون توجه به منافع کشور و غرور ملی ایرانیان گفته بود در قبال بخشش بحرین، حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه تثبیت می‌شود؛ در صورتی که این جزایر همچون بحرین در طول تاریخ به ایران تعلق داشته است.
محمدرضا پهلوی چند سال مانده به پایان حکومتش، تحت فشار‌های انگلیس و آمریکا و با هدف جلب رضایت غرب، به راحتی از حق حاکمیت ایران بر بحرین گذشت. واکنش مقامات حکومت پهلوی به این واقعه نیز شگفت انگیز بود. اوج شگفتی زمانی بود که هویدا نخست وزیر وقت گفته بود: به هیچ کس مربوط نیست. دختر خودمان بود، به هر کس می‌خواستیم شوهرش دادیم.
اسدالله علم هم در بخشی از یادداشت سه شنبه 22 اردیبهشت 49 نوشته بود: "... شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم. ولی این خنده به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم... ". او حتی اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کند که برای سنجش میل مردم بحرین هیچ گاه به صورت رسمی، همه پرسی انجام نگرفت و تنها به یک نظر سنجی کوتاه و گزینشی توسط نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل اکتفا شد.
محمد رضا پهلوی که خود را متحد راهبردی آمریکا و انگلیس می‌دانست، حاضر شد برای کسب عنوان "ژاندارم منطقه"، یکی از مهمترین نقاط راهبردی ایران را از دست بدهد. او هرچند به ظاهر به قدرت منطقه تبدیل می‌شد، اما برآیند این قدرت چیزی جز حفاظت از منافع آمریکا و انگلیس در غرب آسیا نبود.
اثر پذیری از قدرت‌های خارجی و وابستگی به آن ها، عدم اتکاء به مردم و بی اعتنایی به افکار عمومی، استبداد و عدم توجه به منافع ملی همگی مولفه‌هایی بودند که پهلوی دوم را به سمت تجزیه خاک ایران سوق داده بود.
جدایی بحرین از ایران تبعات زیادی در برداشت؛ تضعیف حاکمیت ایران بر جزایر دیگر خلیج فارس، ایجاد الگو و سابقه‌ای خطرناک برای تجزیه طلبی در مناطق دیگر، کاهش نفوذ ایران در خلیج فارس و تقویت رقبای منطقه‌ای، از دست دادن امتیازات ژئوپلیتیک و مزایای اقتصادی بحرین، برخی از مهم‌ترین این خسارت‌ها به شمار می‌روند.
جدایی بحرین از میهن نه یک اقدام صلح آمیز برای به رسمیت شناختن اراده مردم یک منطقه، بلکه گیر افتادن در تله توطئه غرب و شکستی راهبردی برای محمد رضا پهلوی بود؛ شکستی که نتایج خسارت بار آن همچنان وجود دارد. این رویداد ثابت کرد که حکومت پهلوی علی رغم ادعا‌های ملی گرایانه، فاقد توانایی لازم برای حفظ تمامیت ارضی ایران بود و هیچ گاه در برابر فشار‌های خارجی کشور‌های استعمارگر، تاب مقاومت نداشت و همین موضوع نیز یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های ملت ایران برای وقوع انقلاب اسلامی بود.
تاریخ همیشه قاضی بوده است و این بار نیز قضاوت خواهد چه کسانی نگهبانان واقعی مرز‌های ایران بودند و چه کسانی با بی کفایتی، میراث ملی ایرانیان را به باد دادند.
نویسنده: عباس کریمیان


نظرات شما