خبر یزد - حجتالاسلام پناهیان گفت: بروید پروتکلهای دانشوران صهیون را بخوانید؛ میگویند ما دوقطب میسازیم، این دو قطب با هم درگیر میشوند، کشورها هرگز پیشرفت نمیکنند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، متن کامل سخنان حجتالاسلام پناهیان در مراسم گرامیداشت مرحوم حبیبالله عسگراولادی بدین شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
در برخی روایات، بهگونهای درباره فضای جامعه اولیای خدا سخن گفته شده که نشان میدهد فرهنگ بر سیاست مؤثر است. مردم چگونه زندگی میکنند، همانگونه نیز رئیس و حاکم پیدا میکنند: کما تکونوا یولَّی علیکم؛ شما چگونهاید، همانطور نیز بر شما حاکمانی مسلط خواهند شد یا به شما خدمت خواهند کرد. مسئولان، چه در جوامع دموکراتیک و چه در جوامع دیکتاتوری، در نهایت چیزی از جنس مردم خود هستند.
در مورد حضرت فرعون نیز خداوند همین معنا را بیان میکند؛ میفرماید: فاستخفَّ قومَه فأطاعوه؛ فرعون قوم خود را خوار و خفیف کرد و توانست بر آنان مسلط شود. اما بلافاصله بعد از آن میفرماید: إنهم کانوا قوماً فاسقین، یعنی اگر قوم او فاسق نبودند، زیر بار فرعون نمیرفتند. کما تکونوا یولّی علیکم در اینجا نشان میدهد که در واقع، فرهنگ بر سیاست اثرگذار است. اجمالاً میتوان این را پذیرفت.
در جای دیگری از روایات نیز آمده است: الناس بأمرائهم أشبه منهم بآبائهم؛ مردم به حاکمان خود شبیهترند تا به پدرانشان. یعنی تأثیری که سیاست بر فرهنگ جامعه میگذارد، شدیدتر است از تأثیری که پدر و مادر بر فرزند میگذارند. الناس بأمرائهم أشبه منهم بآبائهم. در این زمینه، روایات دیگری نیز وجود دارد، اما به اختصار همین دو روایت را تقدیم کردم. مباحث فراوان دیگری هم هست که شما اهل علم و فضل با آن آشنایید.
حال، سؤال این است: ما باید ابتدا سیاستمداران خود را اصلاح کنیم تا فرهنگ درست شود، یا ابتدا فرهنگ را درست کنیم تا سیاستمداران اصلاح شوند؟ بیتردید، هر دو بر یکدیگر تأثیر دارند. اما در مقام برنامهریزی و اولویتبندی، باید دید کدامیک در آغاز اهمیت بیشتری دارد. ممکن است هر دو کار را همزمان پیش برد، ولی هنگامی که در یک هستهی مطالعاتی، اتاق فکر یا جمع اندیشهورز بخواهیم راهبردی تعیین کنیم و به یکی از آنها اولویت بدهیم، مسألهای شبیه معمای مرغ و تخممرغ پیش میآید.
بنده میخواهم گزارشی از یک مطالعه خدمت شما ارائه کنم. به نظر میرسد که دیدگاه دین این است که نه باید ابتدا فقط فرهنگ را اصلاح کرد تا سیاست درست شود، و نه ابتدا فقط سراغ سیاست رفت تا فرهنگ اصلاح گردد؛ به معنای مطلق، هیچکدام اولویت مطلق ندارند. اما اولین کاری که باید در جامعه انجام داد، پرداختن به فرهنگ سیاسی است.
فرهنگ سیاسی جامعه، ناموس جامعه است. نماز، هرچند عمود خیمه دین است، اما ناموس جامعه نیست. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام دیدند که مردم نماز بدعتآمیزی میخوانند. فرمودند: نخوانید. گفتند: نمیشود، میخواهیم بخوانیم. فرمودند: خب، بخوانید. ولی در ادامه فرمودند: من معاویه را حتی یک روز هم باقی نمیگذارم.
بدیهی است که فرهنگ سیاسی از عبادت اهمیت بیشتری دارد. من فقط گزارش میدهم و خلاصه میکنم؛ حال ممکن است در جمعبندیهای ما یا حتی در تحلیلهای هوش مصنوعی نیز چنین نکاتی مطرح شود. مثلاً اگر دقت کنید، تنها ذکری که در میان همه اذکار دستور داده شده با صدای بلند گفته شود، صلوات بر محمد و آل محمد است.

هر کسی همراهی کند، نفاق از دل او میرود، و هر کسی هم همراهی نکند، به رسول خدا جفا کرده است. اینکه شما اولیای خدا را تکریم میکنید، این فرهنگ سیاسی است، نه ذکر معنوی. ذکر معنوی بگو: اللهاکبر، استغفرالله، سبحانالله؛ هیچکدام را تکرار نمیکنید. اصلاً چنین چیزی نداریم که وقتی کسی گفت اللهاکبر، همه باید تکرار کنند؛ چه ضرورتی دارد؟ تازه اصل در قرآن این است که ذکر باید مخفی و آرام باشد، اصلاً چرا با صدای بلند ذکر میگویی؟ مگر ذکر لا حول و لا قوّه إلّا بالله العلی العظیم کمقیمت است؟ مگر ذکر لا إله إلّا الله کمقیمت است؟
شما به پیامبر اکرم درود میفرستید، چون رسول خداست، پس خود خدا مهمتر است؛ اما وقتی به این ذکر میرسید، باید با صدای بلند بگویید. این دیگر بحث معنوی نیست؛ بحث هیمنه و هیبت سیاسی اسلام است که باید پرچمش برافراشته شود و حرمت ولیّ خدا حفظ گردد. آقا، حرمت ولیّ خدا مهمتر از حرمت خود خداست—حال هرطور که میخواهید برداشت کنید. ذکر صلوات نمایندگی فرهنگ سیاسی را بر عهده دارد، علمداری آن را میکند، و این مسئله بسیار مهم است. فرهنگ سیاسی مهمتر از دیگر امور فرهنگی است.
مثلاً گاهی در جامعه میبینید اموری فرهنگی وجود دارند که اهمیتشان بیش از فرهنگ سیاسی تلقی میشود؛ این بسیار خطرناک است. این دینِ معوّجی است که هنوز آثارش در ما باقی مانده. در همین شهر تهران، آیتالله شاهآبادی با آن عظمت که شاگردش حضرت امامره بود، میفرمود: دین ما را متأسفانه دینی فردی آموزش دادهاند. با این حال، کسی، چون حضرت امام که دینش دیگر دینی فردی نیست، و هم شاگرد آیتالله شاهآبادی است و هم استاد تام در فقه و فلسفه و عرفان و اخلاق، میفرماید: بزرگترین گناه کبیره، شرکت نکردن در انتخابات است.
من یقین دارم این از معارف مساجد تهران امروز ما نیست، بر اساس برآوردی که دارم. چرا؟ چون روی فرهنگ سیاسی به عنوان اولویت کار نشده و به چیزهای دیگر پرداختهایم.خب، اصلاً همین مسجد را نگاه کنید؛ مسجد مهم است. نماز جماعت مهم است، چون وقتی شما دور هم جمع میشوید، فرهنگ سیاسی بنیانگذاری میشود. مردم باید با هم ارتباط داشته باشند؛ پایه و بنیان سیاست در یک جامعه، همین ارتباط مردم با یکدیگر است. مسجد صرفاً محل عبادت نیست؛ عبادت فعالیتی است که در مسجد انجام میشود به عنوان فعالیت اصلی، اما هدف مسجد عبادت نیست. هیچ روایتی هم در این زمینه نداریم. هدف مسجد، ارتباط مؤمنان با یکدیگر است؛ و همین ارتباط، بنیان سیاستورزی در جامعه است.
آدمهایی که چشم در چشم هم میشوند و یکدیگر را میبینند، همین اساس سیاست است. حالا یکی از آثار سیاسی مسجد را برای شما بگویم: همین الآن در این مسجد، مراجع تقلید متفاوتی دارید، ولی هیچکس برای دیگری کری نمیخواند، هیچکس دیگری را تحقیر یا توهین نمیکند. اتفاقاً وقتی میفهمند مرجع تقلیدِ آن آقا متفاوت است، اگر کسی بخواهد از مرجع تقلید همسایهاش انتقاد کند، دیگران مانع میشوند. این یعنی فرهنگ سیاسی.
این فرهنگ سیاسی از آنجاست که مرجعیت تقلید یک قدرت سیاسی در جامعه است. مساجد ما را طوری کنار هم قرار دادهاند که احترام مراجع تقلید حفظ شود. شما مرجع تقلید خود را انتخاب میکنید، اما عدهای وحشی آمدند و انتخابات سیاسی ما را از فرهنگ سیاسی دینی و مسجدی جدا کردند. حالا جرأت کن به یکی رأی بده، دیگری به دیگری رأی بده—فحش و ناسزا! این فرهنگ سیاسیِ مبتذل را یقیناً صهیونیستها به جامعه ما آوردند.
هر اسمی از سیاستمداران بیاورید که موجب این تقابلهای سیاسیِ چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا شدهاند—به شما عرض میکنم: یا خودشان صهیونیستاند، یا دستنشانده، یا آنقدر احمق و سادهلوح که این بازی را خوردهاند. حتی در میان حزباللهیها هم کسانی را میشناسم که ولایتمدارند، اما بازیخوردهی همان فرهنگ سیاسیِ صهیونیستیاند که در جامعه رواج یافته و انتخابات ما را به این وضعیت افتضاح کشانده است.
حزببازیها و جریانسازیهای سیاسی به وضعی رسیده که میبینید. الگوی ما در انتخابات، الگوی ما در تحزب، الگوی ما در اختلافات سیاسی، همان الگوی 1400 سالهای است که برای مراجع تقلید داریم. شما به یک مرجع میرسید، من به مرجع دیگر؛ مگر ما به هم توهین میکنیم؟
عالمِ مسجد میآید و مسائل احکام را بیان میکند؛ میگوید طبق نظر این مرجع تقلید چنین است، طبق نظر آن مرجع تقلید چنان است، و همه هم میدانند که بالاخره یکی از این دو نظر اشتباه است. جالب اینجاست که هیچگونه بیاحترامی صورت نمیگیرد. این است فرهنگ سیاسی. لعنت بر هر کس، هر فکر و هر جریانی که فرهنگ سیاسی جامعه ما را از همین فرهنگِ متین و متواضعِ انتخاب مرجع تقلید جدا کند؛ فرهنگی که در آن احترام متقابل حفظ میشود. شما ممکن است دیدگاه مرجع تقلید دیگری را نپذیرید، اما هر کس بررسی کند، چند عالم فاضل را میبیند و به اعلم یا به اصلح میرسد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
امروز بعضیها این وحشیگری را بدیهی میدانند. خب، در ابتدای سخن، من در مثالها با لحن تند وارد شدم—وحشی، احمق، صهیونیست—اما این سلیقهی شخصی من نیست. قرآن کریم دربارهی فرهنگ سیاسی، حساسترین موضع را دارد.
قرآن منافقانی را که پهلوی حضرت زهراس را شکستند، صریح افشا نکرد. کسانی را که امیرالمؤمنین علیع را خانهنشین کردند نیز صریح معرفی نکرد. اما برای یک منافق ضعیف و بیاثر در مدینه، سورهای کامل نازل کرد—سورهی منافقین—زیرا او داشت فرهنگ سیاسی جامعه را دو قطبی میکرد.
خیلی جالب است؛ نمیدانم چند نفر از امامان جماعت و جمعه به این نکته توجه دارند که چرا در نماز جمعه، در رکعت دوم باید سورهی منافقین خوانده شود؟ این یعنی امام جمعه باید در خطبهها مردم را از دوقطبیسازی برحذر دارد.
حساسیت قرآن نسبت به دوقطبی، بسیار بالاست.اما متأسفانه یک مشت رجالهی سیاسی و ژورنالیست در کشور ما، وضعیت سیاسی را به این ابتذال کشاندهاند. هیچ طلبهی دوترمیِ حوزه، هیچ بازاری و هیچ دانشجویی به این سادگی حاضر نیست بگوید من فلان جناح را میپسندم. آیا این همان جامعهای است که ما میخواستیم بسازیم؟
چه اشکالی دارد مردم دیدگاههای مختلف سیاسی داشته باشند؟ مسجد محلِ شورای مؤمنین است. این سیرهی رسول خداست و دستور الهی به پیامبر و مؤمنان است: وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ.
در مسجد باید شور و مشورت شود.
رسول خدا (ص) بارها میفرمودند: أشیروا علیّ — با من مشورت کنید. امام جماعت محترم مسجد نیز باید همین سیره را ادامه دهد و از مردم نظر بخواهد. اختلاف نظرها در مسجد بروز مییابد، و این نشان میدهد که اختلاف نظر در مسجد حرام نیست. چه کسی باید این اختلافها را مدیریت کند؟ امام جماعت؛ امامِ جامعه. مسجد جای اختلافنظرهای سیاسی است.
چه ایرادی دارد شما نظری داشته باشید و دیگری نظری دیگر—در اقتصاد، در فرهنگ؟ مثلاً دربارهی حجاب: یکی بگوید قانون قبلی که مجازات داشت بهتر بود، یکی بگوید نه، این قانون جدید که تخلف محسوب میشود بهتر است، دیگری بگوید الان وقتش نیست، آن یکی بگوید اتفاقاً الان وقتش است. با هم بحث کنند.
اگر هم بحث نمیکنند، شاید باید بحث را به مسجد برگرداند.مسجدی که بنیانگذارش رسول خداست، زیاد جای سخنرانی نیست؛ جای امام جماعت است. حالا گاهی هم سخنرانی میآورند، که این هم رسم تازهای است. مگر رسول خدا چقدر سخنرانی میکرد؟ایشان مردم را گرد هم جمع میکرد و از آنان نظر میخواست. اختلاف نظر، امری طبیعی است، بهویژه در امور اجتماعی و خصوصاً سیاسی که اوج مسائل اجتماعی است.
اما در جامعهی امروز ما، اختلاف نظر سیاسی را تبدیل کردهاند به لکهی ننگ؛ انتخاب یک فکر سیاسی را بدل کردهاند به ابتذال. قرآن چنین چیزی را نمیپذیرد.
عبدالله بن اُبی مگر چه گفت؟ جابر بن عبدالله انصاری—که در آن زمان جوانی بود—آمد و گفت: یا رسولالله! عبدالله بن اُبی گفته است وقتی به مدینه برگردیم، مهاجران را بیرون میکنیم. یعنی جامعه را به دوقطبی مهاجر و انصار تقسیم کرد. پیامبر فرمود: شاید اشتباه شنیدهای. جابر گفت: نه آقا، خودم شنیدم. پیامبر فرمود: تو با عبدالله بن اُبی دشمنی داری. در حالیکه دشمنی جابر بحق بود، چون عبدالله بن اُبی ضدانقلاب بود. پیامبر فرمود:، چون با او بدی، حرفی از او نقل میکنی که میپنداری بد است، اما من به تو اعتماد نمیکنم.
در نهایت، پیامبر کسی را فرستاد تا تحقیق کند، و معلوم شد عبدالله بن اُبی واقعاً دوقطبی ایجاد کرده است. رسول خدا سخت غضب کردند - در تاریخ اسلام کمتر چنین خشمی از ایشان نسبت به مردم مدینه نقل شده است.
در حالیکه کاروان باید استراحت میکرد، دستور حرکت دادند و تا نماز صبح فردا بیوقفه رفتند. هر کس میخواست صحبت کند، پیامبر پاسخ نمیداد. وقتی یکی از اصحاب پرسید: یا رسولالله، لااقل بفرمایید از چه ناراحتید؟ فرمود: ببین آن چه گفته—اختلاف و دوقطبی انداخته.
گفتند:، اما شما خودتان هم مشورت میگیرید و اختلافنظرها را میشنوید. فرمودند: آن فرق میکند.این اختلافنظر، اختلافی مدیریتشده است؛ مانند اختلاف نظری که ما در مرجع تقلید داریم. این اختلاف، حاوی گفتوگوست. ببینید، حضرت تا فردا وضعیت را ادامه دادند. هنگام نماز صبح، وقتی حضرت ایستادند و فرمودند اینجا نماز صبح میخوانیم، برخی کنار مرکبهایشان افتادند و خوابیدند؛ دیگر نتوانستند ادامه دهند، چون مثلاً دوازده ساعت گذشته بود و استراحت نکرده بودند. در تاریخ ببینید چند بار چنین اتفاقی افتاده است. چند بار منافقان رسوا شدند، و هیچکس هم به روی خودش نیاورد. خب، این خیلی زشت است.
من در اینباره کلامی از حضرت زهراس بخوانم. امشب میخواستم بیشتر دربارهی آقای عسکراولادی ـ رضوان خدا بر او باد ـ سخن بگویم، اما دوستان فرمودند: فاطمیه است؛ از طرف خانوادهی محترم ایشان بیشتر به حضرت زهراس بپردازید. ما هم نمیخواهیم مجلس را بیش از حد به مرحوم عسکراولادی اختصاص دهیم؛ او هم فدای حضرت زهراس باد. بله، من گفتم میخواهم سخنان حضرت زهراس را نقل کنم، چون مصداق مثبت آن در شخصیت ایشان دیده میشود.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
ببینید، حضرت زهرا (س) با فرهنگ سیاسی مردم درگیر میشود. در بخشی از همان خطبهی معروف میفرماید: معاشر المسلمین!ای مردم! دو صفت زشت مسلمانان را در فرهنگ سیاسیشان بیان میکند:
المُسْرِعَهُ إلی قیلِ الباطل —ای کسانی که وقتی سخن باطلی میشنوید، به سرعت به سوی آن میروید.امروزه هم هرکسی بخواهد فضای سیاسی را پر از تخریب کند، بیشتر بازدید میگیرد، بیشتر لایک میخورد، بیشتر برایش کامنت میگذارند، بیشتر پخش میشود. هر رسانهی خبیثی مثل BBC که بر گسلهای اختلاف و دوقطبیها بایستد، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. این خبیثانه است، بفهمیم این را!
و بعد میفرماید: و المغضیهُ علی الفعل القبیح الخاسر —ای فرهنگی که کار زشت و زیانبار را میبینی و چشمپوشی میکنی! نباید چشمپوشی کرد.
الان مصداق همین سخن در جامعه ما وجود دارد. ممکن است بگویید این طلبه چقدر تند صحبت میکند؛ اما من نمیخواهم جزو المغضیه علی الفعل القبیح الخاسر باشم. فعل قبیح و زیانبار، دوقطبیسازی است؛ به حکم قرآن و سیرهی رسول خدا.
بعضی وقتها ما علیه دوقطبی حرف میزنیم، اما همانها که در رسانههای انقلابی درجهیکاند، خودشان متنی منتشر میکنند و به تمسخر میگویند: اینها اقتضای جامعهی دموکراتیک است! غلط کرده! کدام جامعهی دموکراتیک گفته باید دوقطبی درست کنیم؟
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
بروید پروتکلهای دانشوران صهیون را بخوانید؛ میگویند ما دوقطب میسازیم، این دو قطب با هم درگیر میشوند، کشورها هرگز پیشرفت نمیکنند، و آن نیروی سوم، یعنی ما صهیونیستها، همیشه سوار میمانیم.
دوقطبی ضرر دارد؛ اختلاف سیاسی برکت دارد. اختلاف نظر برکت میآورد، ولی دوقطبی خفقان میآورد؛ چون در آن نظرات شنیده نمیشود. دوقطبی جامعه را تکهتکه میکند.
در پزشکی مگر ما دوقطبی داریم؟ مثلاً چند پزشک بررسی میکنند که آیا جراحی لازم است یا نه؛ در نهایت یکی انتخاب میشود. یا در مرجع تقلید، انسان بالاخره به نتیجهای میرسد. همانطور در سیاست، باید گفت یا نظر این طلبه یا نظر آن طلبه؛ اما دیگر نباید خبیثانه دو قطب ساخت.
حتی فوتبالمان از سیاستمان بهتر است! با اینکه آنجا هم دوقطبی قرمز و آبی داریم، ولی رنگهای دیگری هم هستند و در نهایت رقابت سالم دارند. بازیکنان حرفهای پس از بازی با هم دست میدهند، نه اینکه به جان هم بیفتند.
حالا چرا این حرفها را در مجلس مرحوم عسکراولادی میزنم؟ چون ایشان سیاستمداری سالم بود که وارد بازیهای دوقطبی نشد و به ژورنالیسم زرد و سیاه سیاسی میدان نداد. چنین افرادی هرچه داریم باید قدرشان را بدانیم. به قول معروف، حتی اگر چپ چپ هم باشد، باید به او احترام گذاشت.باید در مجلس ختمش از او به نیکی یاد کرد؛ چون آقای عسکراولادی نمونهی سیاست تراز انقلاب اسلامی بود.
البته الحمدلله وضعیت آنقدر هم سیاه نیست. آقای رئیسی، انتخاباتش را از این فضای دوقطبی بیرون آورد. حدود هشت سال پیش، خود ایشان فرمودند: تو از اولین کسانی بودی که به من گفتی این مسیر دوقطبی باید تمام شود. قبل از آنکه کاندید شوند، به من گفتند: چرا این پیشنهاد را به من میدهی؟ گفتم، چون تو جناحی نیستی و باید این بازیهای دو جناح تمام شود.
بعضیها دوست دارند با تنش و دوقطبی، فضای سیاسی را گرم نگه دارند؛ این قطعاً غلط است.ابتدا مثل تریاکیها و هروئینیهاست؛ دفعات اول که مینشینند پای منقل، حس و حالی دارند، اما کمکم به جایی میرسند که دیگر حتی نمیتوانند نفس بکشند! انتخاباتی که با دوقطبی هیجان پیدا کند، مثل همین نشستن پای منقل است. جامعه را پای منقلی نشاندهای که در آن اعتیاد به هیجان و دعوا ایجاد کردهای.
دفعهی بعد دیگر اکثریت شرکت نمیکنند؛ چون از این سیاستبازی حالشان به هم میخورد. جامعه دوقطبی، جامعهای ناامید است.
ما جریانهای مختلف داریم، سیاستورزان مختلف داریم، تفکرات مختلف، گروههای مختلف که هر کدام ایدهای دارند. حتی اگر ایدهشان مشترک باشد، تصمیم میگیرند با همان ایدهی مشترک دو سازمان رزم درست کنند. آفرین، این بار بگذاریم اینها ببینند چه میشود.
دوقطبیسازی فقط حماقت نیست، نهایت رذالت است. همان ویژگیهایی را دارد که یکبار مقام معظم رهبری فرمودند: من این دوقطبی را قبول ندارم. بعد ویژگیهایش را برشمردند؛ همان ویژگیهایی که آقا فرمودند: هیچ شرّی در خودش نمیبیند و در طرف مقابل هم هیچ خیری نمیبیند، و با بدترین روشها، پر از اتهام و پر از تخریب است.
آقای عسگر اولادی واقعاً حیف نبود که به عنوان یک سیاستمدار تراز انقلاب اسلامی، گرفتار بازیهای سیاسی و تخریب شود؟ هیچوقت هم در رقابت با ژورنالیسم سیاسی زرد و صهیونیستی پیروز نمیشد؛ مسخرهاش هم میکردند. میگفتند ببین جریان سیاسی شما همیشه چقدر رأیاش کم است، هی باید با دیگران ائتلاف کنید تا شاید رأی بیاورید یا نیاورید. من اینطور که حافظهی سیاسیام یاری میکند، ایشان وارد این بازی شوم نشد که عدهای را سازماندهی کند و بگوید: بچهها، آنها زدند، ما هم بزنیم.
آخه پیروزی در انتخابات دوقطبی چه ارزشی دارد؟ وقتی سیاست جامعه و فرهنگ سیاسی مردم را نابود کردهای، در هر انتخاباتی کل اسلام و مسلمین را در خطر میاندازی. متأسفانه در هر دو طیفی که یا متهم شدند یا خود را متعلق به یک طیف سیاسی دانستند، کسانی بودند که این وضعیت را پذیرفتند.
آقای عسگر اولادی اگر متهم نمیشد به همین اصطلاحات پلیدِ اصلاحطلب و اصولگرا، واقعاً الآن ما چقدر حرف داشتیم از ایشان بزنیم. سیاستورزی که مترجم قرآن است، بازاری است، معلم قرآن است، و شاگردانی در حد سرداران رشید، مثل شهید صیاد شیرازی دارد که واقعاً کمنظیر است، آیا سزاوار فراموشی است؟
خیلیها نمیدانند که مثلاً شهید صیاد شیرازی، که البته نباید گفت سرهنگ، بلکه سپهبد، چقدر از نظر فکری و معنوی از ایشان تلمذ میکرده. من تعجب میکنم! مگر ایشان سیاسی بود؟ مگر جناحی بود؟ اگر به این معنا بگوییم، اصلاً خود آقای عسگر اولادی سیاسی نبود، دینی بود. او فردی بود مورد اعتماد امام. حیف نبود چنین شخصیتهایی را از دست بدهیم؟
من نمیخواهم زیاد در مظلومیت ایشان در عرصهی سیاست صحبت کنم، همین مقدار کفایت میکند، زبانم هم الکن است. حالا بخواهم دربارهاش صحبت کنم، طرح فوقالعادهای نخواهم زد.
من دربارهی مردانگی سیاسی ایشان میخواهم سخن بگویم. آقا، شما با اینکه تخریب شدی، باز ایستادی و راه خودت را رفتی؛ کنار نکشیدی تا دیگران بازی کنند. این خیلی مردانگی میخواهد. خیلیها وقتی فضای دوقطبی و پر از تخریب را میبینند، کنار میکشند و دیگر اظهار نظر نمیکنند.
شاید یکی از کسانی که باید به عنوان یاران درجهیک انقلاب و امام خودش را حفظ میکرد، همان کسی بود که به عنوان چهرهی ماندگار انقلاب باید فراجناحی باقی میماند. آقای عسگر اولادی بود، ولی گفت نه، ما اینجا بالاخره تلاشی میکنیم و فعالیتی انجام میدهیم.
برای من اصلاً محتوای جهتگیریهای سیاسی مطرح نیست، خدا شاهده. من در هر جناحی اگر چنین شخصیت سالمی از نظر سیاسی و عملکردی ببینم، حاضرم همینقدر تقدیرش کنم. اصلاً این بحثها نیست.عرصهی سیاست عرصهایست که به این سادگی نمیشود متخصصینی در این سطح در آن پیدا کرد.
عرصهی سیاسی افتاد دست ژورنالیستها؛ مثل این است که فوتبال را بدهیم دست خبرنگاران ورزشی. خب چه میشود؟ کمکم همان خبرنگار ورزشی میآید دروازهبان میشود، بعد دفاع میشود، بعد مهاجم میشود و میگوید: چرا مثلاً علی دایی و فلانی و فلانی را برجسته کنم؟ خودم میروم زمین فوتبال، عکس خودم را میگذارم! بابا، تو ژورنالیستی عزیزم، عکست را بگیر کنار زمین، تو نمیتوانی بدوی!

وقتی سیاست بیفتد دست ژورنالیسم سیاسی، نتیجه همین میشود. حالا طرف فکر میکند رجل سیاسی است! کمکم هم به همان وضع افتضاح سیاسی غرب میرسیم؛ هر کس بتواند از این جنس ژورنالیسم سیاسی بازی دربیاورد، میبرد. آن وقت مردم شوربختانه منتظر مناظرهی انتخاباتیاند.
آقا، مناظره که چیزی را تعیین نمیکند؛ قدرت مناظرهگری را نشان میدهد، نه علم و سواد طرف را. چقدر ما به دوستان صدا و سیما این مطلب را بارها گفتیم: تنور انتخابات باید داغ شود، بله، اما وقتی فرهنگ سیاسی دوقطبی شد، تنورش را با جنگولکبازی داغ میکنند.
هر کس محکمتر به آن یکی تیکه انداخت، کل مملکت را میدهیم دستش؟ این ابتذال سیاسی نیست؟ هر کس روی دیگری را کم کرد، مملکت را بدهیم دستش؟ تو خیلی روکمکن هستی، بیا مملکت را اداره کن!
آقا، این چه وضعی است؟ مثل اینکه یکی فقط بلد باشد تیتر بزند، بعد بگوییم بفرستیدش جای رونالدو! اینطوری میخواهیم کشور را اداره کنیم؟
این موجب میشود فضای سیاسی، فضای وادادگی شود. من فکر میکنم حرفهایی گفتم که مورد رضایت حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشد — حالا اگر اشتباه نکنم.فرهنگ سیاسی باید اصلاح شود. حضرت زهرا نیامد فقط چند دشمن را نشان بدهد، بلکه فرمود: معاشرالمسلمین! المصرعه الی قیل الباطل. مشکل شمایید! فرهنگ سیاسی مردم مدینه بود که حضرت زهرا با آن درگیر شد.
ممکن است الگوی نهایی در جامعهی ایدهآل، چندحزبی نباشد؛ حالا من نمیخواهم خیلی بازش کنم، چون میدانید، من آدم شجاعی نیستم! از ترس ژورنالیسم زرد سیاسی و بیبیسیچیهای حاکم بر فضای سیاست میترسم آن الگوی مطلوب سیاسی را توضیح دهم. چون اگر بگویم، همانها طوری تخریب میکنند که دیگر بقیهی حرفها شنیده نشود.
اما بگذارید این را بگویم: الگوی مطلوب سیاسی ممکن است چندحزبی به معنای رایج نباشد، اما قطعاً چندحزبی از دوقطبی بهتر است.در همین انتخابات اخیر که آقای پزشکیان برنده شد، حداقل در دور اولش، دور دومش دیگر دوقطبی معنا نداشت که کسی بخواهد به انتخابات بچسباند. آنهایی که دوقطبیساز حرفهای بودند، گفتند این انتخابات چندقطبی شد. این خیلی خوب است؛ نشانهی پیشرفت جامعهی ماست.
حالا همه افتاده بودند دنبال اینکه کاندیداهای یک جبهه با هم متحد شوند. گفتم آقا، شما پس قبول کردید دوقطبی را؟ هی زنگ میزدم میگفتم آقا کنار نروید، نفهم کنار نرید. گفتند چند تا حرف است، بالاخره یکی میگیرد دیگر... هنوز هم که هنوز است، دو سال گذشته و چقدر زمان میگذرد؟ وقتی از من سؤال میکنند، میگویم آقا! چندقطبی بودن انتخابات، چندقطبی بودن فضای سیاسی، از ریاست هر کسی بهتر است. فضای سیاسی از هر عامل دیگری مهمتر است.
من واقعاً حیفم میآید که انسانی در بازار، با این حد از تدین و اعتماد امام و رهبری، اینگونه مظلوم واقع شود. به چه کسانی مراجع اجازه صرف و جمعآوری وجوهات شرعی میدهند؟ معمولاً به علما. اما ایشان عالم نبود، بااینحال مانند علما، بلکه گاه بیشتر از آنان، مورد اعتماد بودند.
چه ماند از ایشان در جامعه؟ پیشکسوت عرصه انقلاب و سیاست بودند. اما با ایشان چه کردند؟ و این فضا همچنان ادامه دارد. بحث من دلسوزی برای شخصیت نیست؛ ایشان معامله خود را با خدا کرد، اما فضای سیاسی ما باید زیبا باشد؛ به همان زیبایی که در انتخابهای دیگرمان هست.
ما باید بهشدت در فضای سیاسی تخصصگرا شویم. مدیریتهای ما باید مباحث سیاسی زائد را کنار بگذارند، چون این مباحث محصول همان فضای دوقطبی است.بله، سیاست چیز خوبی است، و خودِ سیاست عین دیانت ماست، و از مهمترین مسائل است. اما سیاسیبازی خوب نیست. آدمهای قیمتی باید کنار هم بنشینند، مثل آدم با هم حرف بزنند، و ژورنالیسمی که دنبالهرو آن فضای سیاسی است، باید کنار برود.
الان نرخ شاهعباسیِ گفتوگوی سیاسی همین جنگولکبازیها شده است! بعضی وقتها میبینی طرف انقلابی هم هست، ولی به همان روش بیبیسیچیها دارد حرف میزند. نه، اینطور نیست. ما چنین چیزی نداریم.به سیرهی امیرالمؤمنین در عرصه سیاسی، در آن 25 سال نگاه کنید. در برابر آن همه ناسزاگوییها و تکفیرهای عجیب، فضای انقلابی جامعه ما یک الگوی دیگر هم دارد.

به امام و رهبری نگاه کنید. امام همان روزهای اولی که نیروها از هم جدا شدند، چه نصایحی فرمودند؟ چه کسی گوش کرد؟ یکی از کسانی که گوش کرد، آیتالله مهدویکنی بود.من یکبار از آقای مهدویکنی پرسیدم—خب، دانشجوها سؤال میکردند، جلسه پرسشوپاسخ بود—گفتم: آقا، بعضی از افرادی که در این لیست هستند را جوانهای انقلابی نمیپسندند. بعد مثال زدم و صحبت کردیم. ایشان گفت: خب، من هم اگر بخواهم لیست ببندم، اینطور نمیبندم.
گفتم: پس چرا الان این لیست پای شما بسته شده؟ گفت: نتیجهی یک کار جمعی است.احسنت! آفرین! ببینید، من هر وقت آقای عسگراولادی و منش ایشان را به یاد میآورم، آقای مهدویکنی هم در ذهنم میآید؛ همان که میفرمودند: سیاستمدارِ صادق.اگر بخواهم در همان سیاق وصفی برای آقای عسگراولادی بگذارم، میگویم: سیاستمدارِ سالم.
به آقای مهدوی گفتم: آقا، من هم میآیم از این لیست دفاع میکنم. گفت: با اینکه قبولش نداری؟ گفتم: شما را من قبول دارم، چون دارید سیاستورزی درست میکنید. واقعاً بعد از آقای مهدوی، جای خالی ایشان حس میشود. حتی خود آقای مهدویکنی را جناحی معرفی میکردند! ایشان جناحی میشود؟ وقتی فوتبال دست ژورنالیسم فوتبال بیفتد، چه میشود؟ رونالدو را کنار میزنند و میگویند: تو چرا گل بزنی؟ بگذار من خودم بزنم!
در فضای سیاسی جامعه هم همینطور است. بعضیها را بهعنوان استراتژیستهای سیاسی معرفی میکنند، اما وقتی نگاه میکنی، میبینی استاد جنگ روانیاند! بابا! این آدم در همه جا درس جنگ روانی میدهد!
در سوگ آقای عسگراولادی باید گریست؛ بر سلامت سیاستورزی او. در یادوارهی او باید روش سیاستورزیاش را زنده کرد.من هیچوقت وقت و توان ذهنی و تخصص سیاسی ندارم که بیایم داوری کنم بین مواضع فلان جریان و جریان دیگر. اما وقتم صرف این میشود که بگویم: آقا! درست سیاستورزی کنیم تا بتوانیم این گفتوگوها را بشنویم.
آخرش هم اگر دو تا رأی باقی بماند، چه اشکالی دارد؟ سه تا رأی، چهار تا نظر باقی بماند، چه ایرادی دارد؟ البته آنها راهشان را بلد بودند. میدانید چه میکردند؟ بعضی از جریانهایی که دوقطبیسازی کردند، زخمی به اصل دین و مبانی آن زدند، بعد شما را تحریک میکردند که برای دفاع از اسلام و مسلمین، وارد همان دوقطبی شوید و آن را تشدید کنید.
الان، الحمدلله، آن دورهی زخمزدن به مبانی تقریباً گذشته است. چرا؟ چون پشتوانهاش، یعنی تمدن غرب، فرو ریخته است. دیگر هیچ آدم نیمهعاقلی هم حاضر نیست بگوید تمدن غرب آرمان ماست. حتی همانهایی که میگفتند ما به سوی دموکراسی غربی حرکت میکنیم الان رویشان نمیشود حرفهای قبلیشان را تکرار کنند. رسانههای خودشان هم حاضر نیستند آن سخنان را دوباره چاپ کنند.
چون آبروی آن تئوریها و تفکری که میآمد و اساس اسلام را میزد، ناگهان حضرت علامه مصباح یزدی از قم به تهران میآمد و در نماز جمعه از مبانی دفاع میکرد. چقدر ایشان را زدند! خدا شاهد است. اجازه بدهید—در روایت آمده است: اگر صفت خوبی در کسی دیدید، منتظر بقیه صفات خوبش هم باشید—من در توضیح ایشان عرض کنم: علامه مصباح یزدی را چگونه بهناحق، بهعنوان یک سیاستورز تند و متعصب نشان دادند!
درحالیکه والله، اشهد بالله، اگر ایشان بهصورت تمامعیار وارد عرصه سیاست میشد، میفهمیدید چه گوهر سیاسیای است. چقدر گفتوگوپذیر، چقدر منتقد نیروهای خودی، و چقدر فوقالعاده بود.
یک دانشمند وارد عرصه سیاست شد، و کاری کردند که حالا اگر بخواهند مثلاً بنده را جایی خراب کنند، میگویند: شاگرد فلان آقاست! آقا! مگر نمیدانی او کیست؟
من از مرحوم آیتالله بهجت پرسیدم—بعد از خودتان نزدیکترین فرد به شما چه کسی است؟ —فرمودند: معلوم است، آقای مصباح؛ و این ویژگی او بود. بگذارید صریح بگویم، چون فضا سیاسی شده است. آقای هاشمی رفسنجانی پس از فتنه 88 مواضعی داشتند. یک بار در خدمت علامه مصباح بودم. عرض کردم: شما ریشهای از این جهتگیریهای سیاسی آقای هاشمی پیش از انقلاب سراغ دارید؟ تا ما جریان فکری را بهتر بشناسیم.
آقا، نیم ساعت هر کاری کردم، علامه مصباح یزدی حاضر نشد یک کلمه پشت سر آقای هاشمی رفسنجانی حرف منفی بزند. اینها دیگر معلوم است که اگر چنین شخصیتهایی به عرصه سیاست میآمدند، تخریب نمیشدند. عرصه سیاست، عرصه بزرگانی، چون آقای مهدویکنی، آقای مصباح، آقای عسگراولادی است. هر کس غربگرا هم هست، باشد! اما این منش را داشته باشد؛ یعنی مثل آدم، اندیشمندانه به موضعی رسیده باشد. آفرین! چنین افرادی به رشد حقیقت در جامعه کمک میکنند.
به خدا قسم، من با علامه مصباح یزدی ساعتها جلسه داشتم. خدا شاهد است، انعطافپذیرتر و متواضعتر از او ندیدم. اما جامعه، تصویری برعکس از او ساخت. همان ژورنالیسم زردِ سیاسی که انقلاب کرده بود تا چنین افراد پاکی وارد عرصه سیاست شوند، خودش شد عامل تخریبشان.خاطرات در این زمینه زیاد است. منِ طلبه سرگردان در محیطهای مختلف و اهل گفتوگو و بررسی، نمونههای بسیاری دیدهام.
آقای مهدویکنی—عالیالله مقامه الشریف—در یک جلسه دیدگاه سیاسیای داشتند. من گفتم: میخواهم درباره دیدگاه سیاسی شما صحبت کنم. من در واقع، مثل فرزند ایشان بودم؛ شاید حتی کوچکتر. از یکی از آقازادههایشان هم پرسیدم، معلوم شد تقریباً همسن هستیم. در همان جلسه گفتم: آقا، در این موضوع میخواستم نظر شما را بدانم. فرمودند: میدانی که من با بررسیهای زیاد به این نتیجه رسیدهام. گفتم: اجازه بدهید چند تا داده به قول خارجکیها دیتا به شما بدهم. خدا شاهد است، کمتر از نیم ساعت طول کشید، فرمودند: نه، اینطور که میگویی، قابل تحملتر است؛ و نظر خود را تغییر دادند.
گفتم: آقا! من نمیخواستم نظر شما را تغییر دهم، میخواستم خودم بررسی کنم. فرمودند: نه، اینها نکات مهمی بود.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
آقای مهدویکنی جناحی میشود؟! جناحی به آن معنای ژورنالیستیِ زرد؟ حیف نیست؟! چطور میشود چنین آدمهایی را تخطئه کرد؟
اصل این دوقطبیسازیها از کجا شروع شد؟ میدانید که تاریخش برمیگردد به جریان مهدی هاشمی معدوم؛ همان که امام، این غده سرطانیِ انقلاب را پیش از رحلتشان جراحی کردند و تمام شد. اما شیوهاش باقی ماند.
کاری کرده بود مهدی هاشمی که شما شعار مرگ بر اسلام آمریکایی را خطاب به کسی مثل آقای مهدویکنی بگویید! طلبهها میآمدند جلوی جامعه مدرسین و فریاد میزدند مرگ بر اسلام آمریکایی! تا آنجا که امام در اواخر عمرشان در قم جملهای نوشتند که موجب حیرت طلاب انقلابی شد: نوشتند: اگر به جامعه مدرسین پناه نبرید، دچار اسلام آمریکایی خواهید شد. امام فقط میخواست توطئه مهدی هاشمی را خنثی کند.
ببینید، آن روش را بعضیها هنوز ادامه میدهند.
من عذر میخواهم اگر سیاسی صحبت کردم، چون نه سیاست را چیز نجسی میدانم، نه از موضوع و فرهنگ سیاسی پرهیز دارم. بلکه معتقدم سیاست و فضای سیاسی، از بسیاری از مباحث دیگر تعیینکنندهتر است.
ما درباره یک شخصیت سیاسی سخن میگفتیم. حیف که من توان آن را ندارم که حتی در حد یک یادواره، خاطرات سیاسی از ایشان بازگو کنم. من با منش سیاستورزیِ افراد کار دارم، نه با مواضعشان. چه بسا بگویید همه مواضع او را قبول ندارم، باشد، مهم نیست.
به من میگفتند: هم در جبهه پایداری سخنرانی میکنی، هم در شورای ائتلاف! میگفتم: من دو آدم حسابی اینجا دارم؛ هرچه به من بگویند، انجام میدهم! مگر به این سادگی است؟ شما مثل علامه مصباح و آقای مهدویکنی ببینید؛ اتفاقاً خوبی هرکدام را به دیگری هم میگفتم! لذت میبردم از این انسانهای بامنش و متواضع. برایم مهم نبود دیدگاهشان چه تفاوتی دارد. انسان از بلندی روحشان به هیجان میآمد.
من از آن دو بزرگوار یاد کردم تا بتوانم بهتر شخصیت مرحوم آقای عسگراولادی را تشریح کنم. ایشان هم در این مظلومیت تنها نبود؛ چون این یک خط فکری است که برای تخریب فضای سیاسی جامعه، همیشه باید یک مظلوم داشته باشد.