خبر یزد - محمد رضا پهلوی با برگزاری جشنهای 2500 ساله در صدد جلب رضایت غرب بود، اما در این امر هم موفق نشد.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ هفت سال پیش از آنکه محمدرضا پهلوی تاج و تخت خود را رها کرده و ایران را ترک کند، جشنی باشکوه برپا کرد. او قصد داشت پیامی مهم به جهانیان مخابره کند: اینکه ایران از پادشاهی مقتدر و توانمند برخوردار است؛ اقتداری که به گفته او، ریشه در دوهزار و پانصد سال سلطنت شاهان ایرانی دارد.
شاه با برگزاری جشنی چهار روزه، که در زمان خود گرانترین و بیسابقهترین مراسم جهان بود، تلاش داشت دروغ بزرگی را به جهانیان القا کند. او تاج و تخت را از پدری قزاق و برآمده از کودتا به ارث برده بود، اما میکوشید با پنهان شدن در سایه نام کوروش، سلطنت خود را ریشهدار و مردمی جلوه دهد.
پیشنهاد برگزاری جشن 2500 ساله نخستین بار حدود سیزده سال پیش از اجرا، توسط شجاعالدین شفا، مشاور فرهنگی شاه، مطرح شد تا سلسله پهلوی در ادامه پادشاهی کوروش معرفی شود. اما در آن سالها وضع اقتصادی کشور چنان نابسامان بود که امکان اجرای چنین مراسمی وجود نداشت.
در دهههای 40 و 50 خورشیدی، محمدرضا که با سرکوب جنبش ملی نفت، قیام 15 خرداد 1342، تبعید انقلابیون و اجرای طرحهایی مانند انقلاب سفید، به ظاهر پایههای قدرت خود را تثبیت کرده بود، تصمیم گرفت موقعیتش را با برگزاری جشنی جهانی جشن بگیرد و خود را همچون کوروش، بنیانگذار حکومتی مقتدر معرفی کند.اما شاه بیش از آنکه به تحکیم پایههای حکومت در داخل کشور و جلب رضایت مردم بیندیشد، در پی کسب تأیید از غرب بود.
او اسلام را مانعی برای پیشرفت میدانست و میکوشید با پیوند دادن حکومت خود به تاریخ باستانی ایران، از هویت دینی جامعه فاصله بگیرد. در همان ایام، امام خمینی (ره) که در تبعید نجف بهسر میبرد، در پیامی به زائران بیتالله الحرام نسبت به برگزاری این جشن اعتراض کرد و نوشت: «به حسب اعتراف بعضی از مطبوعات، در برخی از روستاها کودکان معصوم را از گرسنگی به چرا میبرند، ولی دستگاه جبار صدها میلیون تومان از سرمایه این ملت را صرف جشنهای ننگین میکند... دنیا بداند این جشنها و عیاشیها مربوط به ملت شریف و مسلمان ایران نیست و برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در آن خائنان به اسلام و ملت ایراناند.»
با وجود چنین اعتراضهایی، محمدرضا کوچکترین توجهی به مخالفتهای مردمی و رهبران دینی نداشت. آنچه برای او اهمیت داشت، کسب وجهه بینالمللی و تحکیم مشروعیت سلسله پهلوی بود. او معتقد بود که اگر موفق شود رضایت قدرتهای غربی، بهویژه آمریکا را به دست آورد، میتواند از آن تأیید برای تثبیت موقعیت خود در داخل استفاده کند. اما پس از کودتای 28 مرداد، حکومت پهلوی به دیکتاتوری مطلق بدل شد. شاه، آگاه از ضعفهای خود، همواره میکوشید با استناد به تحسین بیگانگان، برای خود وجههای بسازد. با اینحال در عمل نیز در این زمینه ناکام ماند.
در مهرماه 1350، تخت جمشید میزبان 600 تن از سران و نمایندگان کشورهای جهان شد. اما رؤسای جمهور آمریکا، فرانسه و بریتانیا که از ابرقدرتهای زمان بودند، از حضور در این نمایش تجملاتی خودداری کردند. دیگر مهمانان نیز که آمده بودند، خوردند و رفتند و پس از بازگشت، زبان به انتقاد گشودند.
رسانههای معتبر بینالمللی همچون لسپور، نیویورک تایمز، دیلی رکورد، ساندی تایمز، تریبیون ناسیون، ایونینگ هرالد و واشنگتن پست نیز از ولخرجیها و اسرافهای جشن انتقاد کردند. جرج بال، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا، نوشت: «چه منظره زنندهای بود که فرزند فرمانده یک فوج قزاق، در کشوری که درآمد سرانه مردمش از 250 دلار فراتر نمیرفت، چون امپراتوری قدرتمند جشن گرفته بود و با ادعای رفرم و نوگرایی، لباسهای باستانی را به نمایش گذاشته بود. بوتیکها و کلوپهای تهران، هرگز معیار زندگی واقعی مردم ایران نبودند، هرچند درک این واقعیت برای مهمانان شاه دشوار بود.»
در نهایت، جشنی که قرار بود شکوه 2500 سال شاهنشاهی را به نمایش بگذارد، نه تنها پایههای سلطنت محمدرضا را تحکیم نکرد، بلکه شکاف میان ملت و حکومت را عمیقتر ساخت. نمایش قدرتی که برای اثبات مشروعیت برپا شده بود، خود به طبل رسوایی دیکتاتوری بدل شد.
پژوهشگر و نویسنده: طیبه السادات حسینی