خبر یزد - اتحاد جماهیر شوروی، پس از هفت دهه، در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱به طور رسمی فروپاشید. این رویداد که یکی از مهمترین تحولات سیاسی قرن بیستم به شمار میرود، حاصل مجموعهای از عوامل درونی و بیرونی بود.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ، ۳۴ سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یکی از دو ابرقدرت قرن بیستم، میگذرد. کشوری با مساحت حدود ۴.۲۲ میلیون کیلومتر مربع که یک ششم خشکیهای جهان را در بر میگرفت. فروپاشی این ساختار عظیم سیاسی و جغرافیایی، صرفاً یک تحول داخلی نبود، بلکه رویدادی در هم تنیده و لایه لایه بود که مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی در آن دخیل بودند. استقرار پایگاه های نظامی آمریکا و متحدانش در منطقه، تداوم بحران های چون بحران قره باغ و جنگ اوکراین، از آثار این پیچیدگی و درهم تنیدگی است.
مروری بر بیش از ۷ دهه سلطه
پس از انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷م سیاست ادغام اجباری ملیت ها، جا به جایی اقوام و همسانسازی فرهنگی به طور گسترده در جمهوریهای شوروی اجرا شد. این اقدامات در کنار تغییر خط جمهوریها به خط رسمی روسی؛ سیریلیک، محدودسازی فعالیتهای دینی و ترسیم مرزهای جدید نیز تضعیف هویتهای قومی، فرهنگی و مذهبی را در پی داشت.
هفت دهه سلطه شوروی، مناطق آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی را از پیوندهای تاریخی خود با جهان اسلام جدا کرد و آنها را در چارچوب «دیوار آهنین» قرار داد. اما با وجود سرکوب شدید، دین و به ویژه اسلام به طور کامل حذف نشد و به صورت پنهان و موازی به حیات خود ادامه داد. تجربه شوروی، فروپاشی و پیامدهای آن، نشان داد که هویت یک کشور و ملت نه با سرکوب نظامی، بلکه با استحاله فرهنگی، دچار بحران می شود.
آغوش باز غربی ها و آغاز فروپاشی
در سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰، میخائیل گورباچف، رهبر شوروی برای سر و سامان دادن به حدود ۷۳ سال تسلط کامل بر ملت های تحت سلطه حکومت شوراها و تبعات منفی آن، دو سیاست «گلاسنوست» و «پرسترویکا» را با هدف اصلاح ساختار سیاسی و اقتصادی کشور اجرا کرد. اما وی در خطایی راهبردی به امید همکاری های مشترک با غرب به آنان اعتماد کرده و سعی در تحققِ این اصلاحاتِ مورد حمایت غرب در سریع ترین زمان را داشت. رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، در نوزدهم تیر ماه ۱۳۷۹، گورباچف را فریب خورده ارزیابی کرده و تأکید کردند: «... او(گورباچف) با دو شعار معروف پروسترویکا و گلاسنوست سر کار آمد و ادعا کرد که قرار است اصلاحات گستردهای در شوروی انجام شود. این ادعاها، خیلی زود نظر آمریکاییها، رقیب اصلی شوروی را به خود جلب کرد. کار به جایی رسید که توسط مراکز آمریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد! این در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ یعنی در دورانی که آمریکاییها شبح هر موفقیتی را در شوروی با تیر میزدند! قبل از گورباچف، اگر واقعیتهای خوبی هم در شوروی وجود داشت، به شدت آن را انکار میکردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتی راه میانداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعی را پیش گرفتند!... این آغوش باز غرب، به عنوان یک مشوق بزرگ، گورباچف را فریب داد! ... اما آنچه که مسلم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربی ها، گورباچف را فریب داد. او به غربی ها و آمریکایی ها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد. گورباچف کتابی به نام پروستریکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانههای این فریب خوردگی را در آن مشاهده می کند...»

«یلتسین»؛ اصلاح طلبی مغضوب!
در کنار فشارهای بیرونی، نقش برخی نیروهای داخلیِ هدفمند نیز در تسریع فروپاشی مؤثر بود. بوریس یلتسین به عنوان یکی از چهرههای برجسته این جریان، با حمایت رسانهای و سیاسی غرب، به نماد اصلاحطلبی تبدیل شد.
عزل یلتسین از سوی گورباچف نه تنها موجب تضعیف موقعیت او نشد، بلکه با تقویت تبلیغاتی غرب، زمینه پیروزی وی در نخستین انتخابات ریاست جمهوری روسیه را هم فراهم کرد؛ رخدادی که عملاً اقتدار مرکز را در ساختار شوروی از میان برد.
حضرت آیت الله خامنه ای، در این باره می گویند: « نقش یلتسین، نقش تعیین کننده است. نقش او این است که مرتب پا به زمین بکوبد و بگوید که این شعارها فایدهای ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد!... کار به جایی رسید که گورباچف معاون خود، یلتسین را عزل کرد؛ اما رسانههای آمریکایی و غربی نه فقط عزلش نکردند، بلکه تقویتش کردند! و با تبلیغات فراوانی که برای او میشد، حدود یک سال یا بیشتر، بهعنوان یک چهرهی برجسته روشنبینِ اصلاحطلبِ مغضوب و مظلوم در تبلیغات غربی ها و آمریکایی ها مطرح شد...»
کودتا و تسریع روند فروپاشی
در ۱۹ آگوست ۱۹۹۱(۲۸ مرداد ۱۳۷۰) گروهی از مقامات تندرو حزب کمونیست کودتایی نافرجام علیه دولت گورباچف انجام دادند. کودتا شکست خورد، اما اقتدار حزب کمونیست به شدت تضعیف شد و روند جدایی جمهوریها شتاب گرفت. 4 ماه بعد در ۸ دسامبر(۱۷ آذر ۱۳۷۰) ، رهبران روسیه، اوکراین و بلاروس با امضای توافقنامه ای پایان اتحاد جماهیر شوروی را اعلام کردند. گورباچف در ۲۵ دسامبر استعفا داد و یک روز بعد، در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱(5 دی ۱۳۷۰) به عنوان تاریخ نهایی انحلال شوروی ثبت شد.

پیامدهای جهانی و منطقهای
پس از فروپاشی، اتحاد جماهیر شوروی به ۱۵ کشور مستقل تقسیم شد. اگرچه روسیه همچنان بزرگترین کشور جهان باقی ماند، اما جایگاه آن به عنوان یکی از دو ابرقدرت جهانی از میان رفت و موقعیت ژئوپلیتیکی آن به شدت تضعیف شد.
در سطح منطقه ای در این جمهوری ها، نه تنها مشکلات اقتصادی چون؛ تورم، فقر و بیکاری کاهش نیافت بلکه مسائل امنیتی و درگیریهای قومی و منطقهای نیز با تحریک و تحرکات بیرونی بر آن افزوده و تشدید نیز شد که بحران قرهباغ و جنگ اوکراین از مصادیق عینی آن است. نفوذ روسیه در اروپای شرقی، قفقاز و آسیای مرکزی کاهش پیدا کرد و در مقابل، حضور سیاسی و نظامی غرب و ناتو در این مناطق گسترش یافت. همچنین با استقلال کشورهای حاشیه دریای خزر، رژیم حقوقی این دریا وارد مرحلهای جدید و چالش برانگیز شد.
در سطح بینالمللی، با فروپاشی بلوک شرق و انحلال پیمان ورشو، ناتو با بازتعریف نقش خود، دامنه نفوذش را به مناطق پیرامونی روسیه گسترش داد.

جمعبندی
بی تردید تلاش سردمداران شوروی برای جدا کردن جمهوری ها از گذشته خود، اصلاحات سیاسیِ ناکام، بحران اقتصادی و فشارهای قومی و فرهنگی، از عوامل مهم در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است، اما این عوامل را نباید آنگونه که در محافل علمی، پژوهشی و رسانه ای غرب برجسته می شود، جستجو و تبیین کرد. در این میان باید بیش از همه بر مسامحه در خصوص نفوذ فرهنگی و رسانه ای غرب در دوره زمامداری گورباچف که منجر به مدیریت افکار عمومی شوروی از سوی رسانه های غربی که به خارج شدن امور از دست کرملین منتهی شد نیز اشاره کرد.
از این رو به نظر می رسد مجموعهای از فشارهای داخلی، بحرانهای هویتی، خطاهای اصلاحی، اعتماد به غرب و مداخلات بیرونی و تلاش نظامند و هدفدار قدرت های فرامنطقه ای و متحدین آنها برای تجزیه کشورهایی که با سیاست های «جهانی سازی» هم صدا نیستند نیز در این فروپاشی و تسریعِ روند آن، تأثیرگذار و تعیین کننده بوده اند. فروپاشیای که به گفته ولادیمیر پوتین، «با اصلاحات سنجیدهتر میتوانست مهار شود». تجربه شوروی دگر بار نشان داد که؛ آینده از آنِ آن است که بیاندیشد و تاریخ را اندیشه کند.
نویسنده و پژوهشگر: فرشته مقدم